استقلال کودکان

  بعضی از پدر و مادران یا اطرافیان، از جهت کثرت محبتی که به فرزندان خویش دارند، بیش از حد در کارهای مربوط به کودک دخالت کرده و به او اجازه کار نمی دهند، همه ی کارهای او را خودشان انجام می دهند و به جای آنها تصمیم گرفته می کنند و برخی نیز از روی ناآگاهی نه تنها به پرورش استقلال و اعتماد به نفس فرزندان خویش کمک نمی کنند، بلکه به واسطه سرزنش ها و عیب جویی های خود، روح استقلال طلبی را در کودک خفه کرده و از ابتکارات کودک جلوگیری و در سر راه او مانع تراشی می کنند و با انتقاد و بدگویی و عیب¬جویی او را شرمنده و دلسرد می گردانند، گروهی دیگر نیز به دلیل عدم اطلاع از روش های درست برای جهت دهی و هدایت میل ابراز وجود در کودک، به استعدادهای او لطمه می زنند. چون همه این موارد به صورت مستقیم در ارتباط با سرنوشت کودکان است که آینده سازان آن جامعه هستند باید از زوایای مختلف شکافته و بررسی و نتیجه کار از طریق رسانه های مختلف در اختیار خانواده ها قرار گیرد، زیرا نیروی انسانی سالم و کارآمد، عظیم ترین سرمایه هر ملتی است. متأسفانه، بسیاری از خانواده ها نه تنها نسبت به عواقب ناهنجار عدم پرورش اعتماد به نفس در کودکان خود آگاهی لازم را ندارند بلکه از شیوه های کم هزینه و اغلب بدون هزینه آن نیز اطلاعات چندانی ندارند، کودکان ما خواه ناخواه بزرگ خواهند شد و سرانجام از ما جدا و در زندگی آینده خود با حوادث و دشواری های فراوانی روبرو خواهند گشت، پس ضروری است ما نیز همگام با طبیعت و فطرت آنان به ندای استقلال طلبی آنان پاسخ درست داده و با استفاده از راه¬های صحیح آنها را برای زندگی آینده آماده سازیم، حضرت امام سجاد (ع) می فرمایند: فرزندت را آن چنان تربیت کن که مایه ی آبرو و سربلندی تو باشد (فتحی، ۱۳۷۸).

فرزندان ما نیازمند اعتمادبه نفس اند تا در سایه آن بتوانند راه خوشبختی خود را هموار کنند. به هر میزان که کودکان ما بیشتر رشد کنند و بیشتر با مسائل و دشواری های زندگی مواجه گردند نیاز آنها به اعتماد به نفس بیشتر خواهد شد و مقدمات این امر باید از دوران کودکی فراهم گردد. ارزش پرورش کودکان و ایجاد زمینه اعتماد به نفس را در آنان هنگامی می توان دریافت که بدانیم عدم آن موجب پیدایش چه عوارض و دشواری هایی است . از مباحث اساسی که در حوزه های تعلیم و تربیت و روان شناسی مطرح می شود، توانایی دانش¬آموزان در توجیه موفقیت و شکست خود است. دانش آموزان برای موفقیت ها و شکست های خود عللی را در نظر می گیرند و با توجه به آن ها واکنش عاطفی نشان می دهند. برخی موفقیت را به عوامل درونی و شکست را به عوامل بیرونی نسبت می دهند. درماندگی آموخته شده  به وضعیتی اطلاق می شود که در آن فرد به این باور می رسد که نمی تواند کاری انجام دهد تا یک موقعیت آزارنده را برطرف سازد یا از آن اجتناب کند و این امر به موقعیت های دیگر تعمیم می یابد؛ بنابراین، درماندگی آموخته شده به خودی خود از یک تجربه ناگوار ناشی نمی شود، بلکه از ناتوانی یا ناتوانی تصوری فرد در این ¬باره که کاری از او ساخته نیست ناشی می¬شود (هرگنهان و السون ، 2009؛ ترجمه سیف، 1395). اگر دانش آموز به این باور برسد که هیچ کاری از دستش برنمی آید تا موقعیت ناگوارش را تغییر دهد، حالت او را درماندگی آموخته شده می نامند و می توان وضعیت را اینگونه توصیف کرد که شخص واقعاً ممکن است که در یک موقعیت ناراحت کننده قرار داشته و هیچ یک از اعمال او نتوانسته است موقعیتش را تغییر دهد. در نتیجه از تلاش بازمانده و به این باور رسیده است که هیچ کاری از وی ساخته نیست. در چنین فرایندی، دانش آموز اطمینان خود را از دست می دهد و به ناتوانی خود اذعان می کند و توان حرکت و خلاقیت از او سلب و به موجودی بی تحرک، خنثی و فاقد معیار و ارزش تبدیل می شود، اما اگر شرایط تغییر کند و شخص بتواند با انجام دادن کاری موقعیت ناگوارش را تغییر دهد، این باور که کاری از او ساخته نیست باور غلطی خواهد بود (روزنهان و سلیگمن ، ترجمه سیدمحمدی، 1392).

سلیگمن در زمینه شکست تحصیلی، به درماندگی آموخته شده اشاره می کند که سبب کاهش اعتماد به نفس می شود. وی معتقد است که علت شکست تحصیلی این است که دانش¬آموز، درماندگی را یاد گرفته است، یعنی به این نتیجه رسیده که ناتوان است. سلیگمن معتقد است که دانش آموزان ناموفق برداشت منفی از خود دارند و همان برداشت منفی ممکن است درباره توانایی آن ها باشد. شاید این دانش آموزان تلاش اندکی داشته اند ولی چون تلاششان بی ثمر بوده و نتوانسته اند با کوشش خود به موفقیت دست بیابند، به این نتیجه رسیده اند که ناتوان اند و این برداشت آنان منجر به عدم تلاش شده است. زمانی که معلم یا والدین از دانش آموز ضعیف مطلبی را می¬پرسند و او در پاسخگویی ناتوان می ماند و این عمل تکرار می شود، کم کم دانش آموز به این نتیجه می رسد که تلاش وی ثمری ندارد و حتی ممکن است با خود بگوید »من یاد نمی گیرم « و همین تلقین، عزت نفس دانش آموز را پایین می آورد و عقیده »من ناتوانم «یا من»یاد نمی گیرم «را در او تقویت می کند. زمانی که این عقیده در دانش آموزان ثابت شد دیگر نمی توان از آنان انتظار یادگیری داشت (سیف، 1392). درماندگی به طور معناداری عملکرد شناختی را کاهش می دهد و فعالیت ساختارهای مرتبط با اضطراب/ترس را فعال می¬کند. به طور کلی، خستگی شناختی درباره درماندگی به این موضوع اشاره دارد که مواجهه با رویدادهای غیرقابل کنترل مواردی چون کاهش فعالیت شناختی، اختلال در توجه و بازداری پردازش اطلاعات و در نتیجه در بیشتر موارد مشکلات تحصیلی بسیار را در پی خواهد داشت (الیس و کناس ، 2005). در نظریه آبرامسون، سلیگمن و تیزدیل  (1978) میزان درماندگی شخص را پیامدهای غیرقابل کنترل معین نمی کنند، بلکه تبیین های عملی فرد تعیین کننده رفتار و انتظارات بعدی او هستند. به عبارت دیگر، هنگام برخورد با وقایع غیرقابل کنترل، نحوه تبیین فرد از واقعه و اسناد علّی او، واکنش وی را نسبت به آن واقعه مشخص می سازد. آن ها معتقدند که تبیین های علّی افراد از یک حادثه حول سه محور اصلی می چرخند: الف) درونی- بیرونی ، ب) پایدار- ناپایدار  و ج) جهان شمول- اختصاصی  (آبرامسون و همکاران، 1978). بعد درونی- بیرونی باورها، عزت نفس را تحت تأثیر قرار می دهد. اگر شخص حادثه ناخوشایند را به عاملی درونی نسبت دهد احتمال بیشتری برای کاهش عزت نفس وجود دارد و اگر آن را با یک عامل بیرونی تبیین کند، احتمال فوق کمتر می شود. پایدار بودن باورهای علّی، سبب مزمن شدن درماندگی پس از حوادث ناگوار می شود. اگر حادثه ای ناگوار به علتی پایدار نسبت داده شود واکنش های درماندگی متعاقب آن گرایش به تداوم دارند، اما اگر حادثه مذکور با یک عامل گذرا توضیح داده شود، واکنش های درماندگی نیز کوتاه مدت خواهند بود. سرانجام کلی بودن باورهای علّی بر گسترش نقایص متعاقب حوادث بد تأثیر می گذارد. اگر شخص معتقد باشد که یک عامل کلی و فراگیر حادثه ناخوشایند را به وجود آورده است، نقایص مبتنی بر درماندگی در موقعیت های متعدد رخ خواهد داد، اما اگر شخص باور داشته باشد که یک عامل خاص علت حادثه است نارسایی ها و مشکلات بعدی محدود خواهند بود (کریمی، 1396).

با توجه به مطالب گفته شده این پژوهش در نظر دارد با استفاده از آموزش بازسازی شناختی به وسیله تشویق، توجه و روابطه عاطفی مؤثر با دانش آموز و تأکید بر اصلاح افکارخودکار منفی کمرویی را به حداقل برساند و اعتماد به نفس دانش آموز را افزایش دهد.

بیان مسأله

برای اینکه بتوانید درست تشخیص دهیم که آیا دانش آموز اعتماد به نفس پایینی دارد یا خیر؟ لازم است که اکثر نشانه‌هایی که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم را داشته باشد چرا که برخی از این نشانه‌ها در افراد عادی نیز وجود دارد و داشتن تعداد محدودی از این نشانه‌ها به معنی این نیست دانش آموز اعتماد به نفس پایینی دارد:

  • معمولا این افراد اغلب اوقات افسرده، مضطرب و خجالتی هستند و از جمع، کناره گیری می کنند.
  • ارتباط چشمی با دیگران برقرار نمی کنند و مدام به اطراف نگاه می کنند.
  • احساس بی ارزشی می کنند و مدام از ظاهر خود ناراضی هستند.
  • «نه» گفتن برایشان سخت است چرا که فکر می کنند با «نه» گفتن، دیگران دوستشان ندارند.
  • در هنگام صحبت کردن مدام عذرخواهی می کنند و بریده بریده صحبت می کنند.
  • معمولا در جمع‌ها، اظهار نظر نمی‌کنند و عقاید خود را هر چند صحیح، بیان نمی‌کنند.
  • وقتی دیگران آن‌ها را تایید می‌کنند، احساس ارزش‌مندی می‌کنند.
  • در زندگی خود، اهداف کم ارزش را در نظر می‌گیرند.
  • توانایی بیان ویژگی‌های مثبت و نقاط قوت خود را در جمع، ندارند.
  • هنگامی که در یک جمع بزرگ قرار می‌گیرند، مدام احساس ناراحتی و فشار می‌کنند و راحت نمی‌نشینند.

در کلاس درس دانش‌آموزی به نام زهرا وجود داشت که هر وقت از او می خواستم به سؤالی پاسخ دهد به لکنت زبان می‌افتاد و اوایل گمان می کردم که دچار لکنت زبان است. هر وقت از او می خواستم که متنی را بخواند امتناع می‌کرد. خاطر همین گمان کردم که دانش آموز ضعف تحصیلی شدیدی دارد. وقتی دانش-آموزان را گروه بندی کردم زهرا با سایر همگروهی ها همکاری لازم را نداشت و سرگروه همیشه از او شاکی بود و بیان می داشت که زهرا هیچ گونه فعالیتی انجام نمی دهد. اولین امتحان را که گرفتم برگه امتحانی زهرا بسیار خط خورده بود و مشخص بود که در جواب سؤال ها تردید بسیار دارد.

روش اجرا

به برگه امتحانی زهرا که دقت کردم مشاهده کردم که پاسخ اکثر سؤالات را نوشته و سپس آنها را خط زده است، بنابراین، این فرضیه مطرح شدکه دانش آموز دچار کمبود اعتمادبه نفس است. از مدیر مدرسه خواستم که مادرش را به مدرسه فرابخواند وقتی مادر زهرا به مدرسه مراجعه کرد از او در مورد لکنت زبان زهرا پرسیدم، مادرش بیان کرد که دخترش هیچگونه لکنت زبانی ندارد و بسیار روان و سلیس صحبت می کند. بنابراین فهمیدم که زهرا فقط در سر کلاس دچار لکنت زبان است. از شرایط خانوادگی زهرا که پرسیدم مادرش پاسخ داد دارای سه فرزند دختر است ولی پدر بچه ها فرزند پسر دوست داشته است به خاطر همین پدرش خیلی با بچه ها انس نمی گیرد و اکثر وقت ها دخترانش را با پسران مقایسه می کند و مدام به دخترانش می گوید که ناتوان هستند و نسبت به پسرها قدرت کمتری دارند. مادرش گفت زهرا در خانه تقریبا گوشه¬گیر است و خیلی علاقه ای به مدرسه آمدن نشان نمی د هد. بنابراین درصدد مشکل زهرا برآمدم.

پیشینه پژوهش

  مطابق با پژوهش شاملو (1394) یکی از مفاهیمی که در اعتماد به نفس مطرح می شود، ساخت شناختی منفی است، یعنی اعتقاد به اینکه موفقیت و شکست خارج از کوشش های شخصی است. تمام مباحثی که در دیدگاه شناختی مطرح می شوند حول یک محور و یک فرضیه کلی قرار دارند و آن این است که افراد فاقد اعتماد به نفس در پردازش اطلاعات مشکل دارند و این نیز در ساخت شناختی عمیقی ریشه دارد که به صورت خطاهای شناختی و تفسیر بدبینانه تجربه های زندگی آشکار می شود.

طبق مطالعه سیف (1396) دانش آموزانی که بین موفقیت ها و اعمال خود رابطه نزدیکی نمی بینند و شکست خود را به فقدان توانایی نسبت می دهند، این اعتقاد که نتایج آن ها مستقل از اعمال آن هاست به کاهش اعتماد به نفس می انجامد و عدم اعتماد به نفس، ضربه سنگینی به عزت نفس وارد می کند. از این-رو بازسازی شناختی می تواند منجر به تغییر افکار منفی در جهت مثبت شود.

لان لی  (2007) در پژوهشی به بررسی تأثیر تغییر فکر بر اعتماد به نفس و افسردگی پرداخت. نتایج نشان داد آزمودنی هایی که الگوهای فکری خود را تغییر دادند کاهش معناداری را در میزان افسردگی و اعتماد به نفس نشان دادند. در تبیین این پژوهش می توان به این نکته توجه داشت که افکار و تفسیرهای ما از موقعیت ها تنها یکی تفسیرهای ممکن درباره آن موقعیت است. همیشه این امکان دارد که تفسیر ما از موقعیت نادرست باشد.

کاهیل  (2010) در پژوهشی به بررسی نقش تغییر شناخت بر متغیرهای مربوط به خود ادراکی و اعتماد به نفس در نوجوانان پرداخت. نتایج نشان داد که نوجوانانی که تحت شناخت درمانی قرار گرفتند خود ادراکی مثبتی نشان دادند و همچنین عزت نفس آزمودنی های گروه آزمایشی به طور معناداری افزایش یافته است.

در اقدام پژوهي، لازم نيست همه داده ها و شواهد، متكي بر اعداد و ارقام يا به عبارت ديگر، كمّي باشند. اظهارنظر همكاران، والدين، دانش آموزان و متخصصان امر مي تواند تأييدي بر اصلاح كار و تغييرات مطلوب در آن باشد. در این پژوهش عملکرد دانش آموز قبل و بعد از اقدامات معلم با هم مقایسه شدند و درباره اثربخشی کار معلم پژوهشگر قضاوت شد.

یافته ها

با توجه به گردآوری شواهد داده های زیر بدست آمد:

1- رابطه پدر با فرزندانش مطلوب نیست.

2- دانش آموز از رابطه با دوستان خود بیزار است.

3- دانش آموز سر کلاس خودباوری لازم را ندارد.

4- دانش آموز دارای کمبود اعتماد به نفس و استرس فراوانی است.

5- دانش آموز مدام خود را دیگر دانش آموزان مقایسه می¬کند.

6- دانش¬آموز در منزل خودشان نیز گوشه گیر است و فقط مختص به کلاس درس نیست.

ارائه یا انتخاب راه حل  های پیشنهادی

از آن‌جایی که دوران کودکی و نوجوانی، دوران شکل‌گیری و زمینه‌ساز اعتماد به نفس در سنین بالاتر است، لذا خانواده‌ها، معلمان و اطرافیان باید در این راه به فرزدان کمک کنند تا آنها بتوانند توانایی‌ها و استعدادهایشان را بشناسند و ارتقا دهد. از این میان یکی از عواملی که در محیط مدرسه سبب کاهش اعتماد به نفس دانش آموزان می‌شود، روبرو شدن با چالش‌های درسی است. در ادامه ما به معلمان عزیز چند نکته‌ی مهم درباره‌ی افزایش اعتماد به نفس و تشویق دانش آموزان با استعداد برای کشف توانایی‌هایشان را معرفی می‌کنیم:

  • ایجاد ارتباط عاطفی بین معلم و دانش آموز در محیط مدرسه
  • شروع درس از مطالب راحت و آسان: زمانی که دانش آموز با سؤالات ساده روبرو می‌شود و توانایی انجام را دارد، اعتماد به نفس او برای حل سؤالات بعدی بالا می‌رود.

  تقسیم تکالیف طولانی به چند قسمت کوتاه: زمانی که دانش آموز با یک تکلیف طولانی روبروست بدون شک دست‌پاچه می‌شود.

  • گروه‌بندی دانش آموزان کلاس: زمانی که در گروه قرار گرفته و هر کدام حتی بخش کوچکی از تکلیف را بر عهده می‌گیرند، مطمئنأ عمل‌کرد بهتری ارائه می‌دهند. گاهی دانش آموز از روند صحیح حل مسئله مطمئن نیست و تشکیل گروه‌ها و ارائه‌ی راه حل همگانی به نوعی حمایت برای او تلقی می‌شود.
  • موفقیت، موفقیت می‌آورد: معلمان سعی کنند از قسمت‌هایی که فکر می‌کنند دانش آموز می‌تواند در آن بیشتر بدرخشد، فعالیت‌هایی را طراحی کنند چرا که با این کار به دانش آموز حس مثبت منتقل می‌شود.
  • درک بین تلاش و موفقیت: به دانش آموزان کمک کنید تا ارتباط بین تلاش و موفقیت را درک کنند. برخی از دانش آموزان که پشتکار کمتری دارند فکر می‌کنند که بعضی سوالات برای دانش آموزان باهوش خیلی راحت‌تر از آن‌هاست. در حالی که آن‌ها باید یاد بگیرند که هر کسی باید تلاش کند.
  • ایجاد هدف: معلم باید به دانش آموز هدف بدهد مثلأ به او بگوید که برای خود هدف معقولی تعیین کن و برای رسیدن به آن تلاش کن. زمانی که دانش آموز برای خود هدف تعیین می‌کند برای رسیدن به آن تلاش می‌کند و علاقه‌ی خاصی برای به دست آوردن آن هدف پیدا خواهد کرد.

 یادگیری باید هدفی روشن داشته باشد: دانش آموز اگر بداند که با یاد گرفتن یک موضوع، چه چیز بزرگ‌تری در برابر اوست بدون شک نسبت به یادگیری مشتاق‌تر خواهد بود.

  • پاسخ‌دهی در زمان مشخص: هنگامی که دانش آموز در حال انجام تکالیفش به صورت انفرادی است، معلم به او بگوید که سوالات خود را در گوشه‌ی برگه یادداشت کند و در انتها، آن‌ها را بپرسد.
  • بی‌نقص بودن: دانش آموزان باید بدانند که همیشه نباید کارشان عالی و بی‌نقص باشد تا مورد تأیید و تشویق معلمان، قرار گیرند. گاهی خوب بودن نیز به اندازه‌ی کافی خوب و مورد تأیید است.
  • بررسی تکالیف دوستان: سپردن بررسی تکالیف دوستان و همکلاسی‌ها به یکدیگر در افزایش اعتماد به نفس دانش آموزان بسیار مؤثر است.
  • تشویق زیاد: تشویق و تحسین مکرر حتی به اندازه‌ی زیاد، تأثیر مثبت و بیشتری بر روی دانش-آموز دارد تا تصحیح اشتباهات دانش آموز با خشونت.
  • تعیین زمان برای انجام تکالیف: گاهی لازم است، معلم به دانش¬آموز یاد دهد که چگونه زمان دقیق مورد نیاز برای انجام تکالیفش را تخمین بزند.
  • توصیه‌های مثبت از طرف دانش آموزان بزرگ‌تر: معمولأ دانش¬آموزان بزرگ‌تری که در درسی مهارت دارند، گزینه‌ی خوبی برای نصیحت و توصیه‌های درسی برای دیگر دانش آموزان هستند چرا که معمولأ افراد از کسانی که تقریبأ هم‌سن آن‌ها هستند بیشتر حرف شنویی دارند.

            تسلط بر درس فعلی: معلمان باید مطمئن شوند که دانش‌آموزان قبل از رفتن به موضوع بعدی، به اندازه‌ی کافی روی مبحث فعلی تمرین انجام داده‌اند و آن را یاد گرفته¬اند.

  • تمرکز بر روی نقاط قوت: معلمان باید با دانش‌آموزان کار کنند تا آن‌ها بتوانند ضمن شناسایی نقاط قوت خود، روی آن‌ها تمرکز کنند. زمانی‌که دانش‌آموزان متوجه شوند که چه چیزی را درست انجام می‌دهند و کدام تکنیک‌های مطالعه ی فردی برای آن‌ها کارگشا است، می‌توانند از این تکنیک‌ها و نقاط قوت خود استفاده کنند و سریع‌تر و کارآمدتر عمل کنند.

انتخاب یا اجرای راه حل ها

1- صحبت کردن با والدین دانش آموز زیرا با توجه به شواهد بدست آمده، علت اصلی عدم اعتماد به نفس دانش آموز به خانواده برمی گردد.

2- روی خودم کار خواهم کرد تا بتوانم به دور از عصبانیت و با صبر و بردباری اعتماد به نفس او را افزایش دهم.

3- از دوستان و همکلاسی های زهرا کمک خواهم گرفت. زیرا همسالان نقش بسیار مهمی در افزایش اعتماد به نفس دوستانشان دارند.

4- زهرا و خانواده¬اش را به مشاور مدرسه ارجاع خواهم داد تا مشاور به طور تخصصی مداخله نماید.

5- با معاون و مدیر مدرسه صحبت خواهم تا به زهرا مسئولیت بدهند تا بدین طریق او احساس ارزش و مفید بودن نماید.

برای رفع کمبود اعتماد به نفس، ابتدا بهتر است علل آن مشخص شود تا راه حل  هایی جهت بهبود بهبود آن تعیین گردد. با توجه به پرس وجوهای مختلف، یکی از علل عدم اعتماد به نفس دانش آموز، کمبود محبت، داشتن دوستان نامناسب و بی مهری و پس زدن معلمین بوده است. بنابراین اقدامات زیر صورت گفت:

1- در قدم اول با وی صحبت کردم و سعی کردم از در دوستی با او وارد شوم تا بتواند به من اعتماد کند. تلاش شد با تشویق زبانی محیطی امن و رضایت مند به وجود بیاورم و از به کار بردن الفاظ برخوردکننده خودداری کنم تا محیطی امن و به دور از اضطراب به وجود آید.

2- از والدین خواستم در هر صورت حامی زهرا باشند، حتی اگر کار اشتباهی کرد باز هم به او محبت کنند و نشان دهند که حامی وی هستند و زهرا می تواند روی خانواده خود حساب کند و به او حس اطمینان و اعتماد بدهند. نوجوانان به دلیل حساسیت‌های خاصی که دارند، ممکن است به خاطر رفتارهای اشتباه والدین دچار کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس شوند که قطعاً در سال‌های آینده تأثیر به سزایی بر آنها خواهد گذاشت. در این بین به طور ویژه با پدر او صحبت شد که نباید بخاطر دختر بودن فرزندانش، آنها را تخریب کند و اعتماد به نفس آنها را بگیرد.

3- پدر زهرا را به مشاور مدرسه ارجاع دادم تا مشاور او را نسبت به رفتارش آگاه کند و از عوارض نامطلوب رفتارش و مقایسه دختران با پسران، آگاه کند.

3- از معاونین و مدیر مدسه خواستم تا مدتی با وی مدارا کنند و هیچگونه تنبیه زبانی در مورد وی به کار نبرند و به وی مسئولیت بدهند.

4- از دانش آموزان سرآمد مدرسه خواستم که از در دوستی با زهرا وارد شوند تا مبینا به آنها اعتماد کند.

5- از زهرا خواستم به باشگاه برود تا از طریق ورزش کردن، هیجانات خشم وی نسبت به خانواده تخلیه شود و از او خواستم به کارهای هنری و اجتماعی روی بیاورد و دختری فعال باشد.

6- از والدین زهرا و اولیای مدرسه خواستم، وقتی زهرا اشتباهی کرد به جای تنبیه و پرخاش کردن به او، با وی گفت وگو کنند تا وی بتواند از طریق یادگیری و مشاهده کردن الگو، صحبت کردن مسالمت آمیز را جایگزین گوشه گیری و انزوا کند.

بعد از 3 ماه اقدام و اجرای راهکارها، رفتار زهرا با خانواده بسیار تغییر کرد و پدر و مادرش از تغییر و تحولات او بسیار راضی بودند. زیرا با رفتار صحیح می‌توان به نوجوان نشان داد که او عزیز و دوست داشتنی است و می‌تواند روی حمایت پدر و مادر خود حساب کند، در عین حال می‌بایست به عواقب اعمالش نیز توجه نماید و بداند مسئول اعمالش می‌باشد. در واقع با این کار تا حدی اعتماد به نفس و نیاز به امنیت در او تأمین می‌شود و همین امر، نوجوان را آرام و امیدوار به آینده خواهد کرد. زهرا بیشتر با بچه های سرآمد مدرسه گشت و گذار داشت و تقریبا با همه دانش آموزان در ارتباط بود. هنگام پاسخ دهی به دروس دیگر لکنت زبان نداشت و بسیار سلیس و روان صحبت می کرد. بنابراین، توانسته بودم به هدف خود که همان افزایش اعتماد به نفس زهرا بود، دست یابم. بحث و نتیجه گیری پژوهش حاضر با هدف بهبود اعتماد به نفس دانش آموز انجام شد. نتایج نشان داد، راهکارهایی مانند افزایش مشارکت دانش آموز در امر یادگیری، تشویق کلامی، توجه معلم و افزایش اعتماد به نفس سبب افزایش اعتماد به نفس می شوند. یکی از علل مهم کمبود اعتماد به نفس، سبک اسنادی است. یعنی اتفاقات و اطرافیان، فرد را به این باور می رسانند که او ناتوان است. در تبیین این یافته می توان گفت، اسناد اهمیت دارد، زیرا تبیینی که برای توضیح یک پیامد استفاده می شود واکنش های هیجانی تولید می کند. به دنبال پیامدهای مثبت، معمولاً احساس خوشحالی می کنیم و به دنبال پیامدهای منفی، احساس غمگینی یا ناکامی به ما دست می دهد. واکنش هیجانی وابسته به پیامد، ارزیابی اولیه پیامد محسوب می شود. هیجان های اصلی شادی و غم صرفاً به دنبال پیامدهای خوب و بد می آیند. در نظریه اسنادی، افزون بر ارزیابی اولیه پیامد، شخص، موفقیت و شکست خود را تبیین می کند. وقتی که پیامد تبیین شد، هیجان هایی جدید برای متمایز کردن واکنش هیجانی اولیه شادی-غم به هیجان های ثانویه خاص آشکار می شوند. اسناد چرایی وقوع پیام، ارزیابی ثانویه پیامد را به وجود می¬آورد (کرین و همکاران ، 2014). نظریه انتساب عمدتاً به چهار توجیه برای موفقیت و شکست در موقعیت¬های پیشرفتی می پردازد: توانایی، تلاش، دشواری تکلیف و شانس. انتساب های توانایی و تلاش درونی هستند و انتساب های دشواری تکلیف و شانس بیرونی. توانایی حالت نسبتاً پایدار و تغییرناپذیر است؛ تلاش می تواند تغییر کند. همین طور دشواری تکلیف، اصولاً ویژگی پایدار است در حالی که شانس ناپایدار است. وقتی که دانش آموزان موفق می شوند، دوست دارند باور کنند که علت آن این بوده است که آن ها باهوش هستند (انتساب درونی و پایدار)، نه به این علت که آن ها خوش شانس بوده اند یا تکلیف»سخت تلاش کردن« آسان بوده است، یا حتی به این علت که آن ها سخت تلاش کرده اند (زیرا احتمال موفقیت آن ها را در آینده پیش بینی نمی¬کند) در مقابل، دانش آموزانی که شکست می خورند، دوست دارند باور کنند بدشانسی آورده اند (انتساب بیرونی، ناپایدار) که امکان موفق شدن را در آینده میسر می سازد. پایدار بودن باورهای علّی، سبب مزمن شدن درماندگی پس از حوادث ناگوار می شود. اگر حادثه ای ناگوار به علتی پایدار نسبت داده شود واکنش های درماندگی متعاقب آن گرایش به تداوم دارد، اما اگر حادثه مذکور با یک عامل گذرا توضیح داده شود، واکنش های درماندگی نیز کوتاه مدت خواهند بود. از طرفی نیز چنانچه حوادث خوب به عواملی پایدار نسبت داده شود با کاهش درماندگی آموخته شده مواجه خواهیم بود.

تهیه کننده : خانم عبدالهی آموزگار پایه اول

تایید شده توسط آقای علیخو مدیریت دبستان


برچسب
امتیاز شما به این محتوای آموزشی ؟ جمع امتیاز 0/20